۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

سوزش نامه های پایان ترم

... و همچنین یکی از اتفاقاتی که مختص به ایام امتحانات می باشد، نامه نگاری برای اساتید می باشد.

جملاتی قصار و بعضاً طومارگونه که به قسمت انتهایی برگه امتحانی اضافه می گردد. تا بلکه دل دبیر یا استاد مربوطه بشکند و به رحم اید!

اما هر دانش آموز یا دانشجویی یک جورنامه می نویسد.

این هم نمونه هایش:

* دانش آموز دوم دبیرستان برای دبیر فیزیک:

خانم اجازه؛ سلام...

بخدا، به پیر، به پیغمبر ما از اول ترم هر بار اومدیم فیزیک بخونیم برامون از شهرستان مهمون اومد!

دستت درد نکنه خانم، ایشّالا که بخت تون همین روزا باز شه!

(خانم اجازه؛ داداش ما فردا از فرنگ برمی گرده ها!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دو رکعت حواس پرتی

 

بدم می‌آید از این آدم‌هایی که بیخودی حواس آدم را پرت می‌کنند... همین جوری جفت پا می‌آیند وسط تمرکز آدم. خب الان چه وقت گل زدن بود؟ یک خورده ملاحظه هم خوب چیزیه!

خدا هم با این همه قدرتش چی می‌شد یک مقدار توانایی چشم را برای گردش به اطراف به صورت درجا، بیش‌تر می‌کرد؟

ـ اهدنا الصراط المستقیم...

کی بود گل زد؟! این گزارشگر هم که انقدر داد می‌زند، آدم اصلا حرف‌هایش را نمی‌فهمد.

ـ انعمت علیهم...

اصلا این چیزها را ولش کن. فوتبالیست هم نشدیم که لااقل برای خودمان یک کسی باشیم.

ـ غیرالمغضوب علیهم...

ای بابا نمی‌گذارند نمازمان بهمان بچسبد...

چی چی رو آفساید بود؟! الهی بگم خدا این کمک داورهای «حق‌کش» را به زمین گرم بزند که نه اعصاب برای تماشاچی و تیم و بازیکن می‌گذارند و نه حواس جمع برای کسی که نماز می‌خواند!

ـ و لا الضّالّین...

ای بابا... اصلا الان چه وقت نماز خواندن بود؟! خب می‌گذاشتم بین دو نیمه یا اصلا برای بعد از بازی! آن وقت این صحنه نادر را از دست نمی‌دادم. مگر سالی چند بار پیش می‌آید که یک تماشاچی بپّرد وسط زمین فوتبال و کمک‌داور را بگیرد زیر چک و لگد؟! اصلا ولش کن؛ نمازم را بخوانم بهتر است...

ـ سبحان ربّی العظیم و بحمده...

قبل از این بازی تیم‌مان چند امتیازه بود؟! اگر ببازیم بد می‌شودها... فاصله‌مان با رقیب سنتی‌مان خیلی زیاد نیست.

ـ سمع الله لمن حمده...

راستی یادم باشد الباقی نمازم را با تمرکز کامل بخوانم. پس فردا چک دارم، حسابم هم خالی خالی... برگشت نخوره بدبخت بشم؟ خدایا نوکرتم سه چهار میلیون برسون که آبروم در خطره...

ـ سبحان ربّی الاعلی و بحمده...

چی شد؟! گل خوردیم؟!

صد دفعه هوادارها اعتراض کردن که مربی این دروازبان رو توی ترکیب نگذاره‌ها؛ گوش نمیده که...

ـ الله اکبر...

چه خوب شد زود سر از سجده برداشتم. تصویر آهسته گل رو گذاشتن. اَه اَه اَه... اینم گل بود خوردی؟! حیف چهارصد میلیونی که برای این فصل گرفتی.

ـ سبحان ربّی الاعلی و بحمده...

اصلا این چیزها برای آدم نون و آب نمیشه. همون بهتر که نرفتم فوتبالیست بشم!

ـ بحول الله و قوته...

شیطان هم عجب لامذهبی‌ست‌ها! لاکردار ببین چه‌جوری هوش و حواس آدم را پرت می‌کنه!

ـ بسم الله الرحمن و الرحیم...

وایسا یک تمرکز پدر و مادردار بگیرم که دهن مَهَنِ ابلیس را صاف کنم تا بفهمد تمرکز یعنی چی؟!

ـ و ایّاک نستعین...

هر هر هر... تا این جایش که بخیر گذشت. به این میگن حضور قلب! اصلا بوی دماغ سوختگی شیطان دارد میاید.

ـ الله الصمد...

هی میخوام تمرکزم را رها نکنم، این گزارشگر بازی نمی‌گذاره... همچنین اسم این بازیکن رو غلیظ میگه، انگار روی زمین همین یک نفر مانده که این جور با آب و تاب اسمشو میاره. بابا ما خودمون BBC فارسی هستیم؛ آمارش رو داریم! همین هفته پیش بود که توی یه پارتی... لا اله الا الله! نمی‌گذارند که نمازمان را عین آدم بخوانیم...

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته...

آخیش راحت شدم، به این میگن حضور قلب!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰