1. جزای قضا شدن یک نماز
حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی از پانزده سالگی تا پایان عمرش، هر سال، سه ماه (رجب، شعبان و رمضان) را روزه میگرفت و شبها را نیز به عبادت سپری میکرد و آرام نداشت. او میگوید: در تمام عمرم تنها یک روز نماز صبحم قضا شد، پسر بچهای داشتم که شب همان روز از دنیا رفت. سحرگاه مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شدهای، اینک اگر شبی تهجّدم [نماز شبم] ترک شود، صبح آن شب، انتظار بلایی را میکشم. 1
2. راز موفقیت
مرحوم حاج شیخ حسنعلی که بحق، عرشی خاک نشین، و دارای کرامات عدیده بود، راز موفقیت خویش را این گونه بیان میکند: «بدانکه در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیدهام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است. ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری [و فرزندان] ارجمند رسول خدا (سادات) است.» 2
3. گریههای مکرر
حاج میرزا جواد ملکی تبریزی واقعا اهل تهجّد بود. در حالات او نوشته اند: هنگامی که برای تهجد برمی خاست، در بسترش صدا به گریه بلند میکرد و آیات «اِنّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالارض...» 3را میخواند و سر به دیوار میگذاشت و مدّتی گریه میکرد، سپس به تطهیر رفته و باز میگشت و پیش از وضو گرفتن، گریه میکرد، و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا مینشست و بر میخاست و میگریست و چون به محل نماز میرسید، دیگر حالش قابل وصف نبود. 4
4. حاتم اصم (کَر)
حاتم طائی، اهل یمن بود و دست کرم داشت. اما حاتم اصم (کر) اهل خراسان بود. روزی شخصی برای پرسش علمی نزد او آمد، در حین سؤال، باد معده از او خارج شد، حاتم به او گفت: سؤالات خویش را با صدای بلندتر بیان کن که گوش من سنگین است. آن شخص خیالش راحت شد که آبروی خود را نزد حاتم از دست نداده است. از آن روز به بعد تا آخر عمر، حاتم خود را به کری زد و به حاتم اصم معروف شد. بعد از مرگش، خواب دیدند که خداوند به او فرموده بود: حاتم! یک شنیده را ناشنیده گرفتی، من هم تمام دیدهها و شنیدههای اعمالت را نادیده و ناشنیده میگیرم و تمام گناهانت را میبخشم. 5
5. عاشورا در کربلا
مرحوم علاّمه طباطبایی درباره همسر خود چنین میگوید: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود؛ ما در معیت ایشان برای تحصیل به نجف مشرف شدیم، هر سال ایام عاشورا برای زیارت به کربلا میرفتیم و بعد از مدتی به تبریز برگشتیم.
سالی همسرم در روز عاشورا در منزل مشغول خواندن زیارت عاشورا بوده و میگوید: در همان حال ناگهان دلم شکست و با خود گفتم: ده سال را روزهای عاشورا کنار مرقد اباعبداللّه بودیم و امروز از این فیض محروم شدهایم. یک مرتبه دیدم که در حرم مطهّر، در زاویه حرم، بین بالاسر و روبرو ایستادهام و مشغول خواندن زیارت میباشم. مردم را دیدم که برای تماشا سینه زنان میآیند و عدهای نیز در پایین پای مبارک، مشغول خواندن زیارتنامه بودند؛ چون به خودم آمدم، دیدم در خانه خود، مشغول خواندن زیارت عاشورا هستم. 6
6. خیر دنیا و آخرت
علاّمه طباطبایی میگوید: در نجف اشرف، در مدرسهای ایستاده بودم که مرحوم قاضی طباطبایی از آنجا عبور میکرد، چون به من رسید، دست خود را به روی شانه من گذارد و گفت:ای فرزند! دنیا میخواهی نماز شب بخوان، آخرت میخواهی نماز شب بخوان. 7
هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
7. عبادات روزانه شیخ انصاری رحمه الله
عباداتی که شیخ، از سن بلوغ تا آخر عمر، به آنها ادامه میداد، گذشته از فرائض و نوافل شبانه روزی و ادعیه و تعقیبات، عبارت بوده اند از: قرائت یک جزء قرآن، نماز حضرت جعفر طیار، زیارت جامعه و عاشورا در هر روز. 8
8. میدوید تا شیطان را از خود دور کند
در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» که هر هفته منتشر میشد، نوشته شده بود: «دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور کند.» من 9 و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای بولتن را از او پرسیدم، او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود، رفتم میدانِ چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن، از قضا فرمانده پایگاه و همسرش مرا دیدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد و گفت: در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم: خوابم نمیآمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. این جواب او را قانع نکرد، اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و به ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی میخندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمیتوانستند رفتار مرا درک کنند... بعد هم در بولتن خبری نوشتند... . 10
9. تندنویسی یک مرده
یکی از قویترین شواهد موجود که از زندگی بشر، پس از مرگ حکایت دارد، در مورد یک طفل چهارساله است که پدر از دنیا رفتهاش از طریق او پیغامی باورنکردنی میدهد؛ با اینکه این بچه سواد نداشته، سه صفحه پیغام به صورت تندنویسی، از طرف پدر، برای مادرش مینویسد، در ضمنِ این پیغام آمده: «اسناد مهم، منجمله بیمهنامهها و اوراق قرض، در یک صندوق امانات، در بانکی واقع در نیویورک نگهداری میشوند.» این اطّلاعات، درست از آب درآمده و دقیقا توسط دکتر «راین» پژوهشگر برجسته و در دانش فرا روانشناختی از دانشگاه «دوک = Duke» مورد بررسی و تأیید قرار گرفته که این پدر مرده برای القای پیام خویش، از فرزند بی سوادِ چهارساله خود استفاده برده است. 11
10. اثر چشم چرانی
حاج حسن توکّلی میگوید: سوار اتوبوس واحد شدم، در محدوده میدان فردوسی تهران، ماشین نگه داشت و جمعیتی سوار شدند، ناگهان دیدم راننده و همه جمعیت، همه زن هستند، حتی بغل دست من زنی نشسته است! خودم را جمع کردم، فکر کردم اشتباهی سوار شدهام و این اتوبوس کارمندان است. در ایستگاه بعدی اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، بعد از آن دیدم همه جمعیت مرد شدند. نزد شیخ رجبعلی خیاط رفتم، ایشان فرمود: «دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجّه داشتند [و به آن زن نامحرم خیره شده بودند] همه زن شدند.» 12
پی نوشت:
2. راز موفقیت
مرحوم حاج شیخ حسنعلی که بحق، عرشی خاک نشین، و دارای کرامات عدیده بود، راز موفقیت خویش را این گونه بیان میکند: «بدانکه در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیدهام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است. ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری [و فرزندان] ارجمند رسول خدا (سادات) است.» 2
3. گریههای مکرر
حاج میرزا جواد ملکی تبریزی واقعا اهل تهجّد بود. در حالات او نوشته اند: هنگامی که برای تهجد برمی خاست، در بسترش صدا به گریه بلند میکرد و آیات «اِنّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالارض...» 3را میخواند و سر به دیوار میگذاشت و مدّتی گریه میکرد، سپس به تطهیر رفته و باز میگشت و پیش از وضو گرفتن، گریه میکرد، و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا مینشست و بر میخاست و میگریست و چون به محل نماز میرسید، دیگر حالش قابل وصف نبود. 4
4. حاتم اصم (کَر)
حاتم طائی، اهل یمن بود و دست کرم داشت. اما حاتم اصم (کر) اهل خراسان بود. روزی شخصی برای پرسش علمی نزد او آمد، در حین سؤال، باد معده از او خارج شد، حاتم به او گفت: سؤالات خویش را با صدای بلندتر بیان کن که گوش من سنگین است. آن شخص خیالش راحت شد که آبروی خود را نزد حاتم از دست نداده است. از آن روز به بعد تا آخر عمر، حاتم خود را به کری زد و به حاتم اصم معروف شد. بعد از مرگش، خواب دیدند که خداوند به او فرموده بود: حاتم! یک شنیده را ناشنیده گرفتی، من هم تمام دیدهها و شنیدههای اعمالت را نادیده و ناشنیده میگیرم و تمام گناهانت را میبخشم. 5
5. عاشورا در کربلا
مرحوم علاّمه طباطبایی درباره همسر خود چنین میگوید: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود؛ ما در معیت ایشان برای تحصیل به نجف مشرف شدیم، هر سال ایام عاشورا برای زیارت به کربلا میرفتیم و بعد از مدتی به تبریز برگشتیم.
سالی همسرم در روز عاشورا در منزل مشغول خواندن زیارت عاشورا بوده و میگوید: در همان حال ناگهان دلم شکست و با خود گفتم: ده سال را روزهای عاشورا کنار مرقد اباعبداللّه بودیم و امروز از این فیض محروم شدهایم. یک مرتبه دیدم که در حرم مطهّر، در زاویه حرم، بین بالاسر و روبرو ایستادهام و مشغول خواندن زیارت میباشم. مردم را دیدم که برای تماشا سینه زنان میآیند و عدهای نیز در پایین پای مبارک، مشغول خواندن زیارتنامه بودند؛ چون به خودم آمدم، دیدم در خانه خود، مشغول خواندن زیارت عاشورا هستم. 6
6. خیر دنیا و آخرت
علاّمه طباطبایی میگوید: در نجف اشرف، در مدرسهای ایستاده بودم که مرحوم قاضی طباطبایی از آنجا عبور میکرد، چون به من رسید، دست خود را به روی شانه من گذارد و گفت:ای فرزند! دنیا میخواهی نماز شب بخوان، آخرت میخواهی نماز شب بخوان. 7
هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
7. عبادات روزانه شیخ انصاری رحمه الله
عباداتی که شیخ، از سن بلوغ تا آخر عمر، به آنها ادامه میداد، گذشته از فرائض و نوافل شبانه روزی و ادعیه و تعقیبات، عبارت بوده اند از: قرائت یک جزء قرآن، نماز حضرت جعفر طیار، زیارت جامعه و عاشورا در هر روز. 8
8. میدوید تا شیطان را از خود دور کند
در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» که هر هفته منتشر میشد، نوشته شده بود: «دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور کند.» من 9 و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای بولتن را از او پرسیدم، او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود، رفتم میدانِ چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن، از قضا فرمانده پایگاه و همسرش مرا دیدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد و گفت: در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم: خوابم نمیآمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. این جواب او را قانع نکرد، اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و به ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی میخندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمیتوانستند رفتار مرا درک کنند... بعد هم در بولتن خبری نوشتند... . 10
9. تندنویسی یک مرده
یکی از قویترین شواهد موجود که از زندگی بشر، پس از مرگ حکایت دارد، در مورد یک طفل چهارساله است که پدر از دنیا رفتهاش از طریق او پیغامی باورنکردنی میدهد؛ با اینکه این بچه سواد نداشته، سه صفحه پیغام به صورت تندنویسی، از طرف پدر، برای مادرش مینویسد، در ضمنِ این پیغام آمده: «اسناد مهم، منجمله بیمهنامهها و اوراق قرض، در یک صندوق امانات، در بانکی واقع در نیویورک نگهداری میشوند.» این اطّلاعات، درست از آب درآمده و دقیقا توسط دکتر «راین» پژوهشگر برجسته و در دانش فرا روانشناختی از دانشگاه «دوک = Duke» مورد بررسی و تأیید قرار گرفته که این پدر مرده برای القای پیام خویش، از فرزند بی سوادِ چهارساله خود استفاده برده است. 11
10. اثر چشم چرانی
حاج حسن توکّلی میگوید: سوار اتوبوس واحد شدم، در محدوده میدان فردوسی تهران، ماشین نگه داشت و جمعیتی سوار شدند، ناگهان دیدم راننده و همه جمعیت، همه زن هستند، حتی بغل دست من زنی نشسته است! خودم را جمع کردم، فکر کردم اشتباهی سوار شدهام و این اتوبوس کارمندان است. در ایستگاه بعدی اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، بعد از آن دیدم همه جمعیت مرد شدند. نزد شیخ رجبعلی خیاط رفتم، ایشان فرمود: «دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجّه داشتند [و به آن زن نامحرم خیره شده بودند] همه زن شدند.» 12
پی نوشت:
1) نشان از بی نشانها، ج1، ص16 و 31.
2) همان، ص31.
3) آل عمران/190.
4) لقاء اللّه، میرزا جواد ملکی تبریزی، ترجمه احمد فهری، ص128.
5) انیس اللیل فی شرح دعای کمیل، کلباسی.
6) مهرتابان، سیدمحمدحسین تهرانی، ص25.
7) همان، ص16.
8) زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص90.
9) تیمسار اکبر صیاد بورانی.
10) پرواز تا بی نهایت، حکایتهایی از زندگی سرلشکر عباس بابایی، ص36.
11) مشروح جریان را در کتاب: فراتر از باور، فرانک ادواردز، ترجمه کامبیز قناعی و شاهرخ فرزاد، انتشارات شیرین، ص370 - 372 بخوانید.
12) کیمیای محبت، یادنامه شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) ، محمدمحمدی ری شهری، ص164.
2) همان، ص31.
3) آل عمران/190.
4) لقاء اللّه، میرزا جواد ملکی تبریزی، ترجمه احمد فهری، ص128.
5) انیس اللیل فی شرح دعای کمیل، کلباسی.
6) مهرتابان، سیدمحمدحسین تهرانی، ص25.
7) همان، ص16.
8) زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص90.
9) تیمسار اکبر صیاد بورانی.
10) پرواز تا بی نهایت، حکایتهایی از زندگی سرلشکر عباس بابایی، ص36.
11) مشروح جریان را در کتاب: فراتر از باور، فرانک ادواردز، ترجمه کامبیز قناعی و شاهرخ فرزاد، انتشارات شیرین، ص370 - 372 بخوانید.
12) کیمیای محبت، یادنامه شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) ، محمدمحمدی ری شهری، ص164.