خداوند متعال دست به خلق موجودی زد که پر بود از تضاد و تناقض، و خواست که این موجود را خلیفه ی خود بر زمین قرار دهد. تضاد موجود در این این مخلوق، به قدری شدید و مهم بود که ملائکه را به اعتراض واداشت که: «أَتجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ»(1) (آیا در زمین کسی را قرار می دهی که در آن فساد می کند و دست به خونریزی می زند؟)

ملائکه باور نمی کردند که ممکن است موجودی به وجود بیاید که هم عقل داشته باشد و هم شهوت، اما به جایی برسد که خداوند او را خلیفه ی خود بر ملائکه و جن و انس و همه ی مخلوقات قرار دهد. این بُهت و حیرت وقتی بیشتر و محسوس تر می شود که به این مسأله دقت کنیم که خداوند ملائکه ای را که عقل محض هستند و هیچ شهوتی ندارند و هرگز خدا را معصیت نمی کنند را خلیفه نکرد و در این میان، انسان را آفرید تا از میان آن ها خلیفه اش را قرار دهد.
این خلفاء در هر زمان یکی پس از دیگری آمدند، تا عقل ها را رو به کمال ببرند و به تبع آن اخلاقیات درست، در انسان ها کامل شود. به عبارت دیگر از مهم ترین اهداف این خلفاء، کامل کردن کرامات اخلاقی در انسان بود؛ همانگونه که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق»(2) (من برای تمام کردن کرامت های اخلاقی مبعوث شدم.

طغیان، آغاز راه
برای ورود به هر کاری، اگر نقطه ی آغاز مسیر را نشناسیم، راه را درست انتخاب نکرده و به انتها نمی رسیم.
ابتدای راه کمال انسان، طغیان است. البته ابتدای راه کفر هم طغیان است. انسان دائما در حال طغیان است. اگر این طغیان را نشناسیم و آن را جهت دهی نکنیم، به کفر کشیده می شویم. قرآن کریم در مورد انسان می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»(3) (قطعا انسان طغیان می کند، اگر خود را بی نیاز ببیند. این آیه راه طغیان را نشان می دهد. باید انسان خودش را بی نیاز ببیند تا بتواند طغیان کند و این حس بی نیازی و طغیان همیشه با هم هستند تصور طغیان، بدون احساس بی نیازی ممکن نیست.
حال سوال مطرح می شود که چه وقتی طغیان ما، رو به کفر است و چه وقت رو به ایمان؟
در جواب باید بگوییم، هرگاه که احساس کردی، در یک مسأله (حتی در ساده ترین کارها، مثل راه رفتن یا غذا خوردن) خودت آن کار را مستقل انجام دادی و خدا در این جا نقش خاصی نداشت (انسان در مواقع سختی دست به دامان خدا می شود، اما وقتی در همان کار برایش گشایشی صورت می گیرد، به همه می گوید خودم این کار را انجام دادم) در این صورت طغیان در مقابل خداست و به کفر می انجامد. اما اگر خود را از غیر خدا بی نیاز دیدی و معتقد شدی که تا خدا نخواهد هیچ کسی در عالم، هیچ کاری را نمی کند (حتی پول و پارتی) در این صورت، طغیان تو، ابتدای ایمان تو می شود. خداوند بسیار دوست دارد که مؤمنان، مؤمنانه طغیان کنند و کافران کافرانه. به همین خاطر است که بسیاری از آیات خداوند به صورت مبهم و قابل برداشت به صورت نادرست نازل شده، تا کفر کفار در آید. و از همین روست که خداوند مؤمن را دائما در معرض بلا و مصیبت قرار می دهد، تا هر لحظه نیازش را به خداوند بیشتر حس کند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمودند: «الفقر فخری»(4) (فقر و نیازمندی (به خدا) افتخار من است. این جمله ی حضرت، نیاز دائم به خدا را می رساند.

اثر طغیان
اگر کسی دارای صفت رذیله ای را پیدا کند، بلافاصله در مقابل نفس خودش طغیان می کند و این طغیان، او را به ورطه ی ایمان می کشد، و هرچه این طغیان شدیدتر باشد، ایمانش شدیدتر و محکم تر می شود.
اگر کسی در مقابل یک چیز طغیان کند، در مقابل مخالف آن چیز نمی تواند طغیان کند. یعنی اگر کسی در مقابل خداوند طغیان کند، دیگر نمی تواند در مقابل غیر خدا طغیان کند.
استراتژی شیطان در این جا آمیزش حق به باطل است.شیطان، مشتی از حق را به مشتی از باطل می آمیزد و باعث می شود شخص نتواند بفهمد که در مقابل چه چیزی باید طغیان کند و نیز این که احساس می کند در فلان موضع طغیانش در مقابل خودش است، در حالی که در مقابل خداست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب می فرمودند: کار مهدی (علیه السلام) از من دشوارتر است. چون من در میان عده ای جاهل برانگیخته شدم و به امر هدایتشان پرداختم، امام مهدی (علیه السلام) در هنگام ظهور باید در مقابل علماء بایستد.
جاهلانی که پیامبر می فرمایند، در طغیان کافرانه هستند و هدایت آن ها یعنی این که روش طغیان در مقابل غیر خدا را بیاموزند. اما امام زمان (علیه السلام) در جمع کسانی ظهور خواهد کرد که خود را عالم خطاب می کنند و این مسأله، باعث می شود که به ایمانی بودن طغیانشان اطمینان داشته باشند و سخت می شود به آن ها فهماند که طغیانشان در مقابل خداست، نه نفس. از این روست که کار امام زمان سخت تر از کار پیامبر است.
تاریخ سیاه ترین جلوه ی طغیان در مقابل خدا را در عاشورای 61 هجری در کربلا به خود دید و ثبت کرد. در این حادثه، خلیفه ای را که خداوند همه ی مخلوقاتش را به خاطر او آفریده بود، به سبدی خرما فروخته شد. کسانی که در این جنگ در مقابل خلیفه ی خدا حسین بن علی (علیهما السلام) ایستادند، به این خاطر این کار را کردند که یک عمر در مقابل خدا (عالمانه یا جاهلانه) طغیان کرده بودند و دیگر حتی کلام امام هم در قلب آن ها نفوذ نمی کرد.
هر کسی باید خودش را محک بزند که اگر امام زمان (علیه السلام) ظهور فرمودند، طغیانمان، ما را به یاری شان وا می دارد، یا به دشمنی و قتال با ایشان. مؤمنین در عصر ما اندک اند و حفظ ایمان هم بنا بر روایات مانند نگه داشتن آتش در دست یا دست کشیدن در جهت مخالف در خار است. اما امیر المؤمنین (علیه السلام) در بیان صفات متقین برای مؤمنان طغیان گر صفاتی را نقل می کند که خروجی همه ی آن ها یکی می شود و آن این است که: «لقد خولطوا»(5) خولطوا، از خلط، به معنای آمیختن و قاطی کردن دو چیز با هم است. ترجمه ی بسیار خودمانی این روایت این است که به این افراد گفته می شود: (قطعا این ها قاطی دارند (دیوانه اند) ).
و خود حضرت در ادامه در علت دیوانگی این ها می فرمایند: «لقد خالطهم امرٌ عظیمٌ»(6) (قطعا به واسطه ی امر عظیمی به این روز افتاده اند (قاطی کرده اند)).
این یعنی این که: تا مؤمنی به این جا نرسد که دیگران او را دیوانه بدانند، طغیانش در مقابل خودش به حد کمال نرسیده و به همان اندازه که در طغیان در مقابل خودش نقص دارد، در مقابل خدا طغیان می کند.
نتیجه: از این به بعد هر روز از خدا بخواهیم که: «خدایا ما را در مقابل غیر خودت طغیانگر کن، تا چون کوفیان، آن چه با حسین (علیه السلام) کردند را با حجت بن الحسن (علیهما السلام) نکنیم.
خدایا ما را از مؤمنان طغیان گر قرار بده.


1. بقره 30
2. مکارم الاخلاق ص8
3. علق 6و7
4. عدة الداعی و نجاح الساعی ص123
5. نهج البلاغه، خطبه 193، معروف به خطبه متقین
6. نهج البلاغه، خطبه 193، معروف به خطبه متقین