گفتم : که روی ماهت ، از من چرا نهان است ...
گفتا : تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است ! ...
گفتم : که از که پرسم ، جانانشان کویت ...
گفتا : نشان چه پرسی ، آن کوی بی نشان است ! ...
گفتم : مراغم تو ، خوشتر زشادمانی ...
گفتا : که در ره ما ، غم نیز شادمان است ! ...
گفتم که سوخت جانم ، از آتش نهانم ...
گفت آنکه سوخت او را ، کی ناله یا فغان است ! ...
گفتم : فراق تا کی گفتا که تا توهستی ! ...
گفتم : نفس همین است گفتا سخن همان است ! ...
گفتم : که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما! ...
گفتم : غمم بیفزا ، گفتاکه رایگان است ! ...
گفتم : زفیض بپذیر ، این نیم جان که دارد ...
گفتا : نگاه دارش ، غمخانه تو جان است !...
فیض کاشانی
عالم پر است از تو غایب منم زغفلت /// تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم(حافظ)
نکند امام زمان ظهور کردند و ما در خواب غفلت به سر میبریم نکند ما در غیبت هستیم و حضور نداریم (آیت... بهجت)
ای بابا اینا چرا اینطوری میگن؟ ما که غایب نیستیم امام زمان غایبه خیلی عجیبه یعنی این بزرگان اینو متوجه نبودن؟
چون به چشمت داشتی شیشه کبود //// زین سبب عالم کبودت می نمود ( مولانا)
حالا فهمیدم ... اینا شعره شعر که حرف حساب نیست. یعنی چی که عالم از تو پره و ما غایبیم اینا هم حالشون خوب نبوده ها
.
.
. حرفای بهلول دیوانه تو هیچ وبی ثبت نشده پس بذار حرف دلمو بگم:
یا صاحب الزمان ، آقاجان، یه دیوونه میخواد عرضی داشته باشه خدمت شما: من منتظرم آقا... دعا بفرمایید این کمترین از بی حضوری و غیبت به در بیادتا حضور شما رو به تماشا بنشینه. طبعم نمیکشه بگم آقا بیا... آخه بیا، احضار کردنه و دور از ادب ... توفیقی عطا بفرما تا من این لیاقت را پیدا کنم و بیایم در محضرت
انشاالله اگر عمری باشه میرم اعتکاف.
همین جا میگم که توی ثوابش(اگه چیزی داشته باشه)همه ی شما ها شریکید.
باید بگم من تمام ثواب کارای خوبم رو(در تمام عمر) به شما دوست عزیز شیعم هدیه میکنم.این هدیه روز پدر به شماست.
چو برمیخاست آدم یا عــــــــلی(ع) گفت
هر آنچه بود عالم یا عـــــــلی(ع) گفت
بـه هــــنگــام فـکـنـــدن داخـــل نــــار
خلیل الله اعظــم یا عــــــــلی(ع) گفت
عـــــــلی(ع) درخم به دوش آن پیمـبر
قدم بنـهاد و آندم یا عــــــلی(ع) گفت
میلاد مولود کعبه مبارک...
دعوتید ..
مرتضی :چی شده مسلم؛ چرا گریه می کنی؟
مسلم: دلتنگم؛ دلتنـــــــــــگ .............
دلم گرفته؛ دلم گرفته مرتضی.............
مرتضی: مسلم دلش رو تو مشت حسین گذاشت و رفت کوفه
دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره؛ دلتنگ بشه
اگه مسلمی چرا تسلیم نیستی؟اگه دل دادی چرا بی دل نیستی؟
مسلم: این شهر همش شده زمین.............
دیگه آسمونی نداره این شهر.............
من دلم آسمون می خاد مرتضی.............
آسمون .............
مرتضی: وقتی دلت آسمون داشته باشه؛ چه تو چاه کنعان باشی چه تو زندان هارون آسمون آبی بالا سرته
مسلم:آخه از کجا این آسمونو پیدا کنم مرتضی؟
مرتضی:فقط چشماتو باز کن......
تا آسمون چشمای صاحبتو بالا سرت ببینی
زمین و آسمون از چشمای اون نور می گیرن
چشماتو رو خودت ببند مسلم؛ ببند( بخشی از دیالوگ فیلم خداحافظ رفیق)
میدونید ما گاهی وقتا حال مسلم رو پیدا میکنیم فقط بیرون رو میبینیم و نا امید میشیم یه مرتضی یی لازمه تا بیدارمون کنه
نباید یادمون بره که اگه درونمان آباد نباشه آبادیهای بیرونمان افسانه هست
قبول دارم اوضاع بیرون جالب نیست اما آیا اوضاع درونمون خوبه؟
به خود بیاییم آقایمان خواهد آمد او امام زمان است ما چرا عبد زمان شدیم؟ آخر باید بین امام و ماموم سنخیت باشد