خدای وهابیان می خندد(23)، شب ها به آسمان می آید و کسانی که او را بخوانند اجابت می کند و سحر به آسمان بازمی گردد(24)، خدای وهابیان در همه جا نمی تواند باشد، بلکه فقط در آسمان هاست و معتقدین به این که خدا در همه جا هست، کافر و خارج از اسلام هستند

عقائد وهابیان
در این جا به ذکر چند نمونه از عقائد وهابیان پیرامون مسائل مختلف می پردازیم:
*وهابیت و خداشناسی: ابن تیمیه معتقد است، در کتاب خدا و سنت پیامبر و صحابه چیزی در مورد جسم بودن یا نبودن خداوند نیامده و هر کس منکر جسمانیت خداوند شود، نادان و گمراه است.(1)

خدای وهابیان می خندد(2)، شب ها به آسمان می آید و کسانی که او را بخوانند اجابت می کند و سحر به آسمان بازمی گردد(3)، خدای وهابیان در همه جا نمی تواند باشد، بلکه فقط در آسمان هاست و معتقدین به این که خدا در همه جا هست، کافر و خارج از اسلام هستند(4)، خدای وهابیان اگر بخواهد، می تواند روی یک پشه بنشیند(5) خدای آن ها بیمار می شود و ملائکه به عیادت او می آیند(6)
نکته جالب: ابویعلی، استاد ابن تیمیه می گوید: «من می توانم برای خدا هر عضوی به جز ریش و عورت را ثابت کنم» (7)
تفسیر عمیق به سبک وهابی ها: در تفسیر آیه ی «الرحمن علی العرش استوی» آورده اند: خداوند روی عرش می نشیند و او از عرش خود چهار انگشت بزرگ تر (پهن تر) است. زیرا خداوند عظیم است و نمی شود با عرش خود یکسان باشد. (8)

نکته 1: خداوند بر اساس حکم عقل، ممکن نیست جسم داشته باشد. به چند دلیل:
اولا جسم داشتن محدودیت هایی را به بار می آورد، از جمله محدودیت در مکان(در یک جا باشی، در جای دیگر نمی توانی باشی) محدودیت در زمان( حرکاتت در غالب زمان جا می گیرد و برای انجام هر کاری مدت زمانی را باید طی کرد که این خود ضعف است) محدودیت در حرکت(حرکت جسم مطابق قدرت و توان صاحبش کند و تند می شود و این نیز خود محدودیت آور است) و بسیاری محدودیت های دیگر. دوما جسم فرسوده و خسته می شود. سوما جسم هر قدر هم قوی باشد، قدرتش قابل دست یابی برای سایر اجسام می باشد. چهارما جسم به غذا، آب، بهداشت و ... نیاز دارد، که این یعنی نیاز خالق به مخلوق خودش و رد واجب الوجود بودن خداوند. پنجما جسم دارای اجزاء می باشد و به اجزاء خود نیازمند است. ششما جسم ماده ی اولیه می خواهد و خودش و ماده ی اولیه اش خالق می خواهند و بسیاری ایرادات دیگر بر این نظر. فکر کنم روشن شد چرا روی بعضی نظریات خاص، این قدر تأکید می شود. دیدید که با همین نظر، چند اصل مهم و عقلی در مورد خدای متعال رد شد؟ این یعنی با یک تیر بیشمار نشان زدن.
در ضمن جسم بودن خداوند یعنی رد بسیاری از آیات قرآن، مثل: «لیس کمثله شیء» «الله الصمد» «لم یکن له کفوا احد» و ...
و این که بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت این نظریه را رد کرده، و قائلین به آن را کافر خوانده اند. مانند: احمد بن حنبل(رئیس حنبلی ها) (9) امام قرطبی (10) نووی (11) عبدالقاهر بغدادی (12) و...

نکته 2: خداوند ثبات دارد. یعنی دچار تحول و دگرگونی نمی شود. مثلا نمی خندد، یا گریه نمی کند. این که انسان ها می خندند و گریه می کنند به خاطر عدم ثبات روحی شان است، که به خاطر هر مسأله ای دچار تحول می شوند، که این مسأله برای خداوند نقص محسوب می شود.

*سایر عقائد وهابیان: در این بخش، چند عقیده ی وهابیان را در مسائل مختلف ذکر می کنیم.
برگزاری مراسم میلاد برای رسول خدا(ص) و سایر ائمه(ع) بدعت می باشد. (13)
برگزاری مراسم سوگواری برای پیامبر و صالحان بدعت است و از وسائل شرک (14)
دعا کردن در کنار قبر رسول اکرم (ص) به این نیت که به اجابت برسد، بدعت است (15)
اهداء ثواب نماز و قرآن به پیامبر اکرم(ص) و صالحان، جایز نیست و بدعت می باشد (16)
اجتماع نزد مصیبت دیده و هم‏چنین خواندن قرآن براى میّت و توزیع خرما و گوشت از بدعت‏هایى است که باید از آن اجتناب نمود (17)
قرائت دعا و قرآن، به صورت دسته جمعی، بدعت است.(18)
توسل به پیامبر و صالحان حرام، و بدعت است (19)
از این دست فتاوی در وهابیت بسیار زیاد است. به همین اندازه اکتفاء می کنیم.

ریشه های وهابیت در صدر اسلام
اگر امروز مى‏بینیم که یکى از شاخص‏ ترین مبانى اعتقادى وهّابیّت حرمت زیارت قبر پیامبر گرامى(صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله) و ائمه اطهار علیهم ‏السلام مى‏باشد، با نگاهى به گذشته درمى‏ یابیم که این موضوع پدیده ی جدیدی نیست؛ بلکه این تفکر انحرافى مخالف اسلام اصیل و سیره مسلمانان، در تاریخ سابقه داشته که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏ کنم:

*معاویه بن ابو سفیان
در ملاقاتى که مغیرة بن شعبه با معاویه داشت، به وى گفت: بنى هاشم دیگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحیه آنان خطرى حکومت تو را تهدید نمى‏کند، چه بهتر که نسبت به آنان سخت‏گیرى نکنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى. معاویه پاسخ داد: ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فریاد
«أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش می رسد. با این وضع، چه چیزی برای ما بنی امیه باقی مانده است؟ به خدا
سوگند، تا نام پیامبر را دفن نکنم، و از زبان ها نیاندازم، آرام نخواهم گرفت(20)
از این رو بود که محمد رشید رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مى‏نویسد: یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: « زیرا او بود که نظام اسلامی را به حکومت سلطنتی و استبدادی تبدیل کرد و اگر این گونه نمی کرد، اسلام تمام جهان را در بر گرفته بود» (21)

*مروان بن حکم
حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل نقل مى‏ کنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم (صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله) را مى‏ بیند که روى قبر حضرت نشسته و به ایشان اظهار محبت و ارادت می کند، گردن او را گرفت و گفت: «مى ‏فهمى دارى چه کار مى‏ کنى؟» ابو ایوب جواب داد: برای زیارت رسول خدا آمده ام نه دیدار سنگ و خاک.(22)

*حجاج بن یوسف
حجاج بن یوسف وقتی مردم را گرداگرد حرم نبوی در حال زیارت دید، گفت: مرگ بر این ها که بر اطراف استخوان های پوسیده ی پیامبر می چرخند. چرا گرد قصر خلیفه عبد الملک نمی گردند که او بهتر از رسول خداست.(23)

و در دنباله ی این افراد دیگرانی چون: حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى، که زیارت قبور، نوحه‏ گرى و مرثیه ‏خوانى بر امام حسین علیه‏ السلام را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد (24) یا (ابن بَطَّه از فقهاى حنبلى که زیارت و شفاعت پیغمبر را انکار کرد و سفر برای زیارت پیغمبر را سفر معصیت خواند و نماز را در آن کامل دانست(25) و پس از آنان هم امثال ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب آمدند و این تفکرات را سازمان دهی کردند.

پیشگویى رسول گرامى (ص) از ظهور وهّابیّان
روزى پیامبر گرامى فرمود: خدایا منطقه شام و یمن را بر ما مبارک گردان! صحابه گفتند: منطقه نجد را چطور؟ حضرت سخن قبل خود را تکرار فرمود و صحابه از نجد پرسیدند، حضرت در مرحله سوم فرمود: در نجد زلزله‏ ها و فتنه‏ ها به وقوع خواهد پیوست و شاخ شیطان از آن جا طلوع خواهد کرد. (26)

بحث با وهابی ها
بحث کردن با وهابی ها اشتباهی بزرگ است. آن ها قطعاً نظر شما را نمی پذیرند و اگر در بحث مغلوب شوند اولین اقدام شان تکفیر شماست. اما بالاخره در جایی که چاره ای جز بحث نیست چه کنیم؟

انواع بحث
بحث ها دو گونه اند: حلّی، نقضی.
نوع اول: در این نوع بحث با آوردن استدلالات قرآنی و روایی حرف طرف مقابل را رد کرده و حرف خود را ثابت می کنیم. اما اشکالی که در این نوع بحث وجود دارد این است که: طرف مقابل با تفسیری متفاوت از آیه، یا رد سند روایت و آوردن ده ها آیه و روایت در اثبات حرف خودش بحث را ادامه می دهد. این بحث ها غالباً بی نتیجه هستند.
نوع دوم: تأکید بنده بر نوع دوم بحث است. در این نوع بحث با آوردن مثال نقض های متفاوت و در منگنه قرار دادن طرف مقابل از او در مقابل مقصود خودمان اقرار می گیریم، و اقرار یعنی شکست.
مثال: عبدالله دیصانی برای مناظره، خدمت امام صادق علیه السلام رسید. گفت: مرا به معبودم راهنمایی کن. امام صادق علیه السلام عرض کردند: نامت چیست؟ دیصانی از جا برخواست و مجلس را ترک کرد. به او گفتند چرا رفتی؟ گفت اگر نامم را می گفتم (یعنی عبدالله) او می پرسید عبد کدام الله؟ پس در جواب می ماندم. (27)
در این داستان شاهدیم که امام صادق علیه السلام از روش نقضی برای مناظره با طرف مقابل استفاده کردند. البته این روش غالبا برای مناظره با افرادی است که احتمال حق پذیری بسیار کمی دارند، یا این که کسان دیگری نیز شاهد مناظره ی ما هستند و برای هدایت آن ها به راه حق کوتاه ترین و بهترین راه، این نوع بحث کردن است.


1. التأسیس فی ردّ أساس التقدیس ج1 ص101
2. مجموعه رسائل الکبری، رساله یازدهم ص451
3. همان
4. فتاوی اللجنة الدائمه للبحوث العلمیة و الإفتاء ج3 صص 216 و218
5. التأسیس فی ردّ اساس التقدیس ج1 ص568
6. ملل و نحل ج1 ص153
7. العواصم من القواصم ص21، الطبعة الحدیثة ج2 ص283
8. العواصم من القواصم ص 209
9. اعتقادات الامام ابن حنبل ص298
10. تفسیر قرطبی ج4 ص14، تذکار ص208
11. المجموع ج4 ص253
12. اصول الدین ص337
13. مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج 1، ص 183، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3 ص18
14. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 54 فتواى شماره 1774
15. مجلّه الدعوة، شماره1612، ص 37
16. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 9، ص 58، فتواى شماره 3582
17. فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 270
18. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 481 فتواى شماره 4994
19. زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص 156؛ نزدیک به این مضمون در الهدیّه السنیّه، ص 40 و کشف الارتیاب، ص 214
20. موفقیات زبیر بن بکار، ص 576، مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج5 ص 130 و النصائح الکافیة، ص 124
21. تفسیر المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو ریة، ص 185 و مع رجال الفکر، ج 1، ص 299
22. مستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245
23. شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الکافیة، ص 106
24. نشوار المحاضره، ج 2، ص 134
25. الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص 27 و شفاء السقام سبکى، ص263
26. صحیح بخارى، ج 8، ص 95 ح 7094، کتاب الفتن، ب16 ، باب قَوْلِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم: الْفِتْنَةُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ