آن جانی نقاش، آن سرکردة اوباش، آن مشهور به رایش، آن صاحب سبیل کذایی، آن مبدع جنگ هوایی، آن عاشق نژاد آریایی، آن منفور خُرد و کلان، آن پیشوای ملت ژرمان، آن از جنایت لبریز، آن ورژن جدید چنگیز، آن کابوس ملت فرانسه و انجلیز سرآمد هر قاتل فاجر، ابوالقتال آدولف هیتلر، لعنه الله علیه.
گویند چون ولادت یافت در کف دست وی لکة خونی بودی که مادر آن را بزدودی و بر احدی مکشوف ننمودی، که خوانده بودی در وقت ولادت چنگیز نیز چنین خونی مشاهده گشتی.
باری در نوجوانی به مکتبخانة هنر شدی آموختن هنر نقاشی را، ولیکن هرچه کشیدی مقبول اساتید فن نیفتادی و احدی بهر خریدن تابلواتِ وی همیان نگشادی و گفته اند بدین سبب در تمامت عمر کینه ای از اهل هنر وی را در دل بودی.
نقل است بعدها وی را بپرسیدندی که حکمت چه بود ورود جناب پیشوا را در سلک نقاشان؟ بگفتا: ما در همان اوان نوجوانی نیک همی دانستیم که هنری ذاتی ما را در اندرون وجود است که دیگران را نی؛ زین سبب تصمیم بر آن راندیم انواع هنرها را اختیار نماییم تا نبوغ ذاتیمان کشف گردد، ولیک به اندک زمانی دریافتیم که یگانه هنر ما نیک ویران نمودن بلاد و انتشار جنایت و فساد باشدی، تمت!