وسواس(بخش اول)

وسوسه ضدّ یقین است، و یک رذیله‌ بسیار بزرگی است. این رذیله از رذیله‌ جهل خیلی مهم‌ تر است. دنیا و آخرت انسان را تباه می‌ کند...

بحث درباره‌ ضدّ یقین است و آن «وسوسه» است، که به صاحب آن وسواسی می‌ گویند.
وسوسه ضدّ یقین است، و یک رذیله‌ بسیار بزرگی است. این رذیله از رذیله‌ جهل خیلی مهم‌ تر است. دنیا و آخرت انسان را تباه می‌ کند. انسان را به بدبختی‌ ها می‌ کشاند. چه بسیار از خانواده‌ ها را که از هم پاشانده است، و منجر به طلاق، منجر به بدبختی‌ ها و منجر به عقده‌ ها برای بچه‌ ها شده است. چه بسا که این رذیله، افراد را از جامعه مطرود کرده و یک حالت گوشه‌ گیری به او داده است؛ و اگر اسم آن را به جای وسواسی، دیوانگی بگذاریم، اشتباه نکرده‌ ایم.

وسواسی یعنی دیوانه
مرحوم ثقه الاسلام کلینی ـ رحمه الله ـ در جلد اول اصول کافی، در باب عقل و جهل چنین نقل می‌کند: کسی آمد خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ و از عقل کسی تعریف کرد؛ در ضمن تعریف گفت: یابن رسول الله! این فرد در وضو و نماز وسواس است.
حضرت فرمودند: عجب عاقلی است که تابع شیطان است و به اندازه‌ ای تبعیّت او از شیطان معلوم است که اگر از خودش بپرسند که کارهای تو کارهای عاقلانه است یا کارهای شیطانی، خودش هم می‌ گوید کارهای شیطانی.1


به طور فشرده، درباره‌ وسواسی سه بحث باید بکنیم:
یکی؛ معنای وسوسه و اقسام آن
یکی هم اینکه؛ وسوسه از کجا سرچشمه می‌ گیرد
و یک بحث هم اینکه؛ این صفت رذیله‌ خطرناک را چطور باید معالجه کرد

خطورات رحمانی
انسان دو نحوه خطورات دارد. یک نحوه مربوط به خدا است و آن بُعد رحمانی انسان است؛ که به آن الهامات رحمانی و وحی می‌ گویند.
افرادی که رابطه با خدای‌ شان محکم باشد، از این نحوه خطورات زیاد دارند. یعنی در حالی که ملائکه را نمی‌ بیند اما ملائکه به طوری که این نفهمد،‌ به نحو خطور، حقیقت را در دل او می‌ اندازد.
از نظر قرآن و روایات به خوبی استفاده می‌ کنیم که مؤمن الهام دارد. راه واقعی را ملائکه به مؤمن نشان می‌ دهند. اگر رابطه با خدایش محکم باشد، می‌ تواند به خودی خود راه را پیدا کند. و به این الهام در قرآن شریف هدایت گفته شده است. یعنی عنایت خاصّ خدا.
در اول سوره بقره می‌فرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَمَ ، ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ» این قرآن، که شکّ و شبهه‌ ای در او نیست، افراد با تقوی را هدایت می‌ کند.
در همین سوره می‌فرماید: «هُدیً لِلنّاسِ»2 یعنی قرآن هادی است برای همه.
«اِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً»3 پیامبر آمده برای هدایت همه.
اما این هدایتی که در اول سوره بقره گفته شده، یعنی الهام. یعنی عنایت خاص خدا.
در جای دیگر می‌فرماید: «قَدْ جآءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ و کِتابٌ مُبینٌ یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِه وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»4 خدا به واسطه‌ ی این قرآن، راه‌ های سلامتی را به انسان نشان می‌ دهد. اما نه به همه، بلکه به افرادی که خدا از آنها راضی باشد. به افرادی که دست عنایت خدا روی سرشان باشد. از ظلمت‌ ها آنان را به نور می‌ کشاند؛ و نور خدا در دلشان جلوه‌ گر می‌ شود. «وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»
راه راست، آن راهی است که منجر به بهشت می‌ شود، راهی که خداوند به واسطه‌ ی قرآن، به اینها نشان می‌ دهد.
نظیر این دو آیه‌ ای که خواندم در قرآن زیاد است که مؤمن الهام دارد. مؤمن یک خطوراتی دارد که به واسطه‌ ی آن خطورات می‌ تواند حقّ را از باطل و باطل را از حق تمیز بدهد. به قول قرآن می‌تواند راههای سلامتی را پیدا کند. معمولاً این طور افراد در بن‌ بست‌ ها نمی‌ مانند.
هر چه رابطه‌ ی با خدا بیشتر باشد، این الهامات بیشتر است.
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ به حضرت زینب ـ علیها السّلام ـ فرمود: «اَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ وَ فَهِمَهٌ غَیْرُ مَفَهَّمَهٍ»5 زینب جان! تو یک عالِمی هستی که معلم ندیدی و یک فهمیده‌ ای هستی که کس چیزی یاد تو نداده است. یعنی اگر به مقام‌ هایی رسیده‌ ای، به واسطه‌ ی تجلّی نور خداست؛ به واسطه‌ی خطورات از عالم غیب و از طرف رحمن بر تو است. این راجع به مؤمن. خطورات شیطانی اما اگر انسان رابطه‌ اش با خدا محکم نباشد، یا العیاد بالله فاسق باشد، گناهکار باشد، یا العیاذ بالله کافر باشد، هر چه سقوطش بیشتر باشد خطوراتش از نفس امّاره و از شیطان بیشتر می‌ شود و یک خطوراتی هم از رفیق بد به او می‌شود. مبتلا می‌شود به رفیق بد. «اِنَّ الشّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلیآئِهِمْ لیُجادِلُوکُمْ»6 افراد فاسق و افرادی که سقوط کردند، آنها از طرف شیطان الهام می‌ شوند که بیایند با شما مجادله و مباحثه کنند. در آخرین سوره قرآن می‌فرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ ، مَلِکِ النّاسِ ، اِلهِ النّاسِ ، مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الْخَنّاسِ ، الَّذی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ ، مِنَ الْجَنَّهِ وَ النّاسِ» خدایا پناه می‌ برم به تو تا سه بار: از شرّ وسواس، از شرّ خنّاس، یعنی آن کسی که به نحو خطور با دل انسان بازی می‌ کند،‌و دل انسان را وارونه می‌کند. دل انسان را متمایل به گناه می‌ کند و گاهی هم شیطان این کار را می‌ کند، و کار شیطان همین است. اینکه شما شنیده‌ اید شیطان وسوسه می‌ کند معنایش همین است. وسوسه از نظر لغت به معنای همهمه است. یعنی خطورات؛ و شیطان می‌آید راه ضلالت را نشان شما می‌ دهد.
شیطان شما را از راه سعادت غافل می‌ کند. چنانچه رفیق بد هم شما را گمراه می‌ کند و راه سعادت را می‌ بندد و شما را می‌ کشاند به راه ضلالت. به چیزهایی که به طور ناخود آگاه در ذهن و مغز و دل انسان می‌ آید، اگر از پروردگار عالم و از طرف عالم ملکوت باشد می‌ گوئیم الهام؛ و اگر از طرف شیطان باشد به آن می‌ گوییم وسوسه.
قرآن می‌ فرماید: وسوسه برای آن افرادی است که رابطه با خدایشان کم است: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»7 «آنکس که از یاد خدا رو برگرداند شیطانی را بر او می‌ گماریم که (همیشه) با او باشد.»
می‌ فرماید: آن کسانی که با خدا سر و کار ندارند، آن کسانی که نماز را در اول وقت نمی‌ خوانند، آن کسانی که غافل از یاد خدا هستند، شیطانی می‌ آید و همیشه همراه او خواهد بود. این شیطان همیشه قرین اوست. و کارش این است که او را به وسوسه وا می‌ دارد. یعنی ضلالت‌ ها را در دل او می‌ اندازد. بنابراین از نظر قرآن، برای آدم وسواسی یک شیطان است؛ ولو اینکه این شیطان را نمی‌ بیند. در خانه باشد، خوابیده باشد، در موقع نماز و وضو و غسل، همه جا شیطان با اوست. دائماً هم با او حرف می‌ زند. اما حرف زدنش این است که مثلاً در وقتی که وضو می‌ گیرد می‌ گوید نشد؛ یکی دیگر؛ این وضو باطل شد؛ صورت خوب شسته نشد! یا در موقع غسل کردن، وقتی آب به سر و گردن می‌ ریزد و آنها را می‌ شوید، شیطان می‌ گوید نشد! و این شیطان در موقع غسل کردن او را بسیار معطّل می‌ کند. هر چه با آن شیطان رفیق‌ تر و نزدیک‌ تر باشد، ‌غسل را هم بیشتر طول می‌ دهد.

این خطوراتی که در دل انداخته می‌ شود دو قسم است:
گاهی مستقیم است، یعنی راستی گناه را شیرین جلوه می‌دهد و می‌ گوید که چشم چرانی کن؛ غیبت کن؛ تهمت بزن.
اما گاهی خنّاس است و معنای خنّاس این است که وسوسه می‌ کند با توجیه گری. افرادی که وسواسی هستند این گونه‌ اند، یعنی نمی‌ گویند این کار ما حرام است یا غسل ما باطل است؛ بلکه می‌ گویند غسل، همین است که می‌ کنم. می‌ گویند مردم نجس‌ اند و من پاکم! در صورتی که خودش نجس‌ ترین مردم است.
همه‌ ی مردم را نجس و خودش را پاک می‌ داند.

پس وسوسه دو قسم شد:
یکی؛ وسوسه یا خطوراتی که به طور مستقیم انسان را به گناه وا می‌دارد؛
و قسم دیگر؛ وسوسه خنّاس است. یعنی علاوه بر اینکه وسوسه می‌ کند یک دلیل هم برایش می‌ آورد؛ توجیه می‌ کند؛ و به قول عوام زیر آبکی این را بیچاره می‌ کند؛ از راه دین او را بیچاره می‌ کند. این، ‌خطرش از خطر اول خیلی بالاتر است. یک آدم وسواسی خطرش از گناهکار خیلی بالاتر است. برای اینکه گناهکار ممکن است توبه کند. ولی وسواس اگر دست ازکارش برندارد، توبه نمی‌ کند. زیرا توبه‌ اش این است که دست از کارش بردارد. وقتی هم که دست ازکارش برندارد، گناه روی گناه می‌ آید و دلش هم سیاه می‌ شود، و به یک جاهای خطرناکی کشیده می‌ شود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید که: وسواسی دیوانه است اما دیوانه‌ ای که تابع شیطان است. یک دفعه دیوانه، زنجیری است که نماز نمی‌ خواند و روزه هم نمی‌ گیرد و طوری هم نیست و قضا هم ندارد. طلبه‌ ای خیلی عالم دیوانه شده بود. نماز نمی‌ خواند و روزه هم نمی‌ گرفت ما به او می‌ گفتیم چرا نماز نمی‌ خوانی و روزه نمی‌ گیری؟ یک جمله‌ی خیلی قشنگ می‌ گفت. می‌ گفت: «اَخَذَ ما وَهَبَ وَ سقَطَ ما وَجَبَ» یعنی خدا عقلم را از من گرفته دیگر تکلیف ندارم. اما وسواسی این طور نیست، بلکه تکلیف دارد. دیوانه‌ ی تکلیف‌ دار است. و این دیوانه‌ ی تکلیف‌ دار، تمام کارهایی که می‌ کند مربوط به شیطان است؛ مربوط به خنّاس است.
در روایات می‌ خوانیم که خنّاس شیطان خیلی بزرگی است که خیلی هم عالِم است.


پی نوشت:
1) اصول کافی، ج1، ص19.
2) سوره بقره، آیه 185.
3) سوره دهر، آیه 3.
4) سوره مائده، ‌آیات 15 و 16.
5) احتجاج طبرسی، ص166.
6) سوره انعام، آیه 121.
7)سوره زخرف، آیه 36.