وقتی حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ و حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ به دنیا آمدند، شیطان بزرگ، همه‌ ی شیاطین را جمع کرد که چه کنیم، زیرا پیغمبر خدا به دنیا آمده و دیگر از این به بعد نمی‌ شود مردم را گمراه کرد. خنّاس گفت: من می‌ توانم آنها را از راه دین و وسوسه جهنّمی کنم.

هر کسی فراخور حالش شیطانی دارد. روحانیون شیطان دارند اما شیطان آنها ملاّی شیاطین است. این خنّاس ملاّی شیاطین است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌ فرمایند: وقتی حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ و حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ به دنیا آمدند، شیطان بزرگ، همه‌ ی شیاطین را جمع کرد که چه کنیم، زیرا پیغمبر خدا به دنیا آمده و دیگر از این به بعد نمی‌ شود مردم را گمراه کرد. خنّاس گفت: من می‌ توانم آنها را از راه دین و وسوسه جهنّمی کنم.

وسوسه‌ فکری
وسوسه گاهی مربوط به قلب است نه عمل؛ به این نوع وسوسه، وسوسه‌ ی فکری است که معمولاً از ضعف اراده پیدا می‌ شود. یعنی وقتی انسان اعصابش ضعیف شد، سختی زیاد دید، مصیبت بزرگی به او رسید، از نظر روحی دچار وسوسه‌ های فکری می‌ شود. وسوسه فکری مراتبی دارد. گاهی فقط شکّ و شبهه است که درباره‌ اش بحث شد و راه علاجش هم گفته شد.
اما گاهی مراتب این وسوسه فکری بالا می‌ رود ـ پناه بر خدا ـ حتی می‌ رسد به جایی که به خدا بد می‌ گوید؛ اصلاً کارهای خدا را ظالمانه می‌ داند! در قرآن آن قدر شکّ می‌ کند که کم‌ کم می‌ رسد به جایی که (در دلش) به خدا و پیغمبر و ائمّه و مقدسات فحش می‌ دهد. این یک قسم از وسوسه فکری است. اما این نوع وسوسه اقسام دیگری هم دارد. گاهی راجع به دنیایش و گاهی راجع به کارهایش، گاهی نیز راجع به مردم وسوسه فکری دارد که «سوء ظن» است. اما آنچه الآن مورد بحث من می‌ باشد، وسوسه‌ های فکری است.

معالجه وسوسه فکری
این وسوسه، معالجه‌ اش خیلی آسان است و آن این است تا شکّ می‌ کند، شکّش را به حساب نیاورد و به آن اهمیت ندهد. خود را به کار دیگری مشغول کند؛ با کسی حرف بزند. یا بردارد چیزی بخورد. و به نحوی خودش را منصرف کند. و بدین ترتیب طولی نمی‌ کشد که این شکّ کم‌ کم از بین می‌ رود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌ فرماید: این خبیث را، یعنی شیطان خنّاس را، عادت ندهید؛ بی‌ اعتنایی بکنید. وقتی بی‌ اعتنایی کردید گُم می‌ شود. دیگر به سراغتان نمی‌ آید. وقتی با او آمدید او هم با شما می‌ آید. این فرمایش امام صادق ـ علیه السّلام ـ ریشه‌ ی قرآنی دارد: «اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سَلْطانٌ عَلَی الَّذینَ امَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ، اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِه مُشْرِکُونَ»1
با چند تأکیدی که اهل علم خوب توجه دارند می‌ فرماید که: شیطان سلطه بر انسان ندارد. اما کدام انسان؟ آن انسانی که پناهش خدا است. آن انسانی که رابطه‌ اش با خدایش محکم است. سلطه‌ ی شیطان بر انسان در وقتی است که برود زیر پرچم شیطان. یعنی اگر انسان با شیطان کار داشت شیطان هم با او کار دارد. اما اگر انسان شیطان را عقب زد، دیگر در انسان تأثیری ندارد. اگر انسان زیر پرچم خدا رفت، شیطان می‌ ترسد که زیر پرچم خدا بیاید.
در قرآن وعده داده شده که شما اگر رابطه با خدا داشته باشید، ملائکه می‌ آیند و شیاطین را می‌ رانند. «لَهُ مُعقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِه یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ»2 یعنی از الطاف بزرگ خدا این است که ملائکه‌ ای را برای حفظ شما گماشته است. شما را از شرور دنیا حفظ می‌ کند. شما را از شرور اجنّه حفظ می‌ کند. شما را از شرور شیاطین حفظ می‌ کند. بنابراین اگر رابطه‌ ی شما با خدا محکم باشد، اصلاً شیطان سراغ شما نمی‌ تواند بیاید. از این رو اگر شما بی‌ اعتنایی کردید، این شکّ و شبهه از ذهن شما رفع می‌ شود و دیگر سراغ شما نمی‌ آید.
شخصی آمد خدمت پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و گفت یا رسول الله! نابود شدم؛ هلاک شدم.
حضرت فرمود ای برای این است که شیطان به نزد تو آمده و گفته: تو را چه کسی خلق کرده؟ 
تو گفتی: خدا
شیطان گفت: خدا را چه کسی خلق کرده؟ تو در جوابش ماندی.
گفت: بله.
حضرت فرمودند وقتی اینجور شک‌ ها برای شما پیش می‌ آید بگو: «لا اله الاّ الله» و منصرف کن خود را.
کلمه‌ ی «لا الا الاّ الله» و کلمه‌ی «لا حول ولا قوّه الاّ بالله» و خواندن قرآن و روزه‌ ی ماه مبارک رمضان و نماز اول وقت برای رفع وسوسه بسیار عالی است. این اگر اولش باشد؛ و اما اگر حرف شیطان را شنید، هر چه بشنود در دل رسوخ می‌ کند. یعنی شک اول و دوم و... همین طور در دل رسوخ می‌ کند. یک وقت می‌ رسد به آنجایی که العیاذ بالله خدا را بد بگوید: اصلاً خدا را ظالم می‌داند. این همه معالجه‌ اش بی‌ اعتنایی است. ولو اینکه به پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بد گفته است، و لو اینکه در دلش آمده که خدا ظالم است و عادل نیست، اما اهمیت ندهد؛ خود را ناراحت نکند. یک مقدار قرآن بخواند؛ و اگر راجع به پیغمبر و ائمه‌ ی طاهرین ـ علیهم السّلام ـ است، صلوات بفرستد، که اتفاقاً در روایات فراوان می‌ خوانیم برای رفع وسوسه صلوات زیاد بفرستد. رابطه‌ ی با خدا را محکم کند با نماز اول وقت؛ با اهمیت دادن به واجبات. مخصوصاً برای خانم ها حجاب، و تا آن اندازه که ضرر به کارش نخورد به مستحبات اهمیت بدهد. نماز شب، خواندن قرآن، راز و نیاز با خدا، خدمت به خلق خدا، خدمت کردن زن به شوهر و برعکس و خدمت کردن به مسلمان‌ ها، و مهم‌ تر از همه اجتناب از گناه.
هر چه اجتناب از گناهش بیشتر باشد کم کم این وسوسه فکری از بین می‌ رود. البته حوصله می‌ خواهد. یک ماه، دو ماه، خوب می‌ شود و حداکثر تا چند ماه ریشه‌ ی این رذیله کنده می‌ شود.
و اینکه بعضی از روان شناس‌ ها می‌ گویند وسوسه فکری درمان ندارد. حتماً اشتباه کرده‌ اند. برای اینکه ما زیاد دیدیم افرادی که وسوسه فکری داشتند، به واسطه‌ ی بی‌ اعتنایی‌ ها، به واسطه‌ ی رابطه‌ ی با خدا خوب شدند و ریشه‌ اش را سوزاندند. 

وسوسه‌ عملی
اما وسوسه‌ عملی در افراد فرق می‌ کند. در غیر مقدس‌ ها گاهی وسوسه‌ عملی در لباس است. مثل اینکه این لباس را می‌ پوشد به دلش نمی‌ آید. دوم و سوم و ... بالأخره هر لباسی که می‌ دوزند به دلش نمی‌ آید. این یک نوع وسوسه‌ عملی است که بسیاری از خانم‌ ها به این وسوسه دچارند.
بعضی از نظر نظافت. یعنی بعضی از زنها و مردها به اندازه‌ ای کثیف‌ اند که شیشه‌ های در اطاق او تاریک شده است. وقتی وارد خانه بشوی می‌ بینی چادرش یک جا افتاده، شلوارش جای دیگر، و لباس شوهرش طرف دیگر افتاده و یک کثیف شلخته‌ ی به تمام معنی است.
یک عده‌ ی دیگر آن طرفی می‌ افتند. یعنی شیشه، پاکِ پاک است. اما همواره ‌به شیشه ور می‌ رود. هر روز باید جارو کند. هر روز باید نظافت کند؛ و بالأخره یک وسواس‌ گری در نظافت دارد. گاهی در متجدّدین، در روشنفکرها، وسوسه در میکروب است. یعنی اگر دستش را به لباسش بگذارد، فوراً با الکل می‌ شوید! آقای دکتر صد تا نسخه می‌ دهد و صد بار مریض می‌ بیند و صد بار دستش را می‌ شوید؛ و حتی کار به آنجایی می‌ رسد که نان را با کارد می‌ برد!
اما راجع به مقدس‌ها: بعضی از مسلمان‌ ها آن قدر بی‌ توجهند که آب را از بول تمیز نمی‌ دهند؛ خون را با مرکور کرم فرق نمی‌ گذارد؛ و هیچ طهارت و نجاست سرش نمی‌ شود. اما بعضی‌ ها کارشان به جایی می‌ رسد که دستش خونی شده، آنقدر می‌ مالد تا زخم می‌ کند؛ و بارها و بارها زیرِ آب می‌ کند. حتی آقایی به من می‌ گفت از اول اذان صبح تا آخر صبح نتوانستم غسل کنم و نماز صبح از بین رفت! خجالت کشیدم رفتم به حمام دیگر تا قبل از ظهر که هفت ساعت گذشت تا یک غسل کردم! و این در دنیا و آخرت برای او غیر از بیچارگی چیزی ندارد. این چنین فردی اول باید بداند که به فرموده‌ ی امام صادق ـ علیه السّلام ـ دیوانه است؛ و دوم باید بداند که این کار گناه است و گناهش هم بزرگ است؛ و سوم باید بداند که خنّاس او را وادار به این کار می‌ کند؛ و شیطان قرین او شده است.
علاج وسوسه‌ فکری و عملی چیست؟ اگر به شکّ اعتنا بکند روز به روز بدتر می‌ شود. و اما اگر بی‌ اعتنایی کند، مثلاً اگر دست نجس را زیر آب شیر گرفت، باید حرف مرجع تقلید را گوش بدهد که می‌ گوید پاک است نه حرف شیطان پلید را. یا اگر می‌ خواهد وضو بگیرد، یک مشت آب به صورت بزند، با یک مشت آب دست راست را بشوید و یک مشت آب بریزد به دست چپ، و فوراً دست را بکشد روی سر و روی دو تا پا. در مدت نیم دقیقه یک وضو بگیرد.
اگر کسی گفت: نشد، توجه کند که خودش نیست، شیطان است. آن شیطان می‌ گوید «نشد» ولی تو بگو «شد» و بگو مرجع تقلیدم می‌ گوید «شد».
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی یک خصوصیتی داشتند که بسیاری از لوازم اولیه پیش ایشان بود. از جمله یک قمقمه آب. موقع غروب در جلسه بودند، موقع نماز بود که باید بروند در حرم مطهر نماز بخوانند، همانجا قمقمه‌ ی آب را بر می‌ داشتند یک مشت آب به صورت، یک مشت به دست راست و بعد دست چپ، مسح سر و مسح پاها، زود تمام می‌ کردند.
مؤسس حوزه‌ علمیه‌ قم، مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری می‌ آمدند مدرسه‌ ی فیضیه، سر حوض یک مشت آب به صورت یک مشت به دست راست، یک مشت آب به دست چپ و بعد مسح سر و پا. و خودم حضرت امام را دیدم که همین جور وضو می‌ گرفتند. در غسل هم باید در ظرف دو سه دقیقه سر و گردن و سمت راست و سمت چپ را بشوید و اعتنا به خنّاس نکند.
به قول استاد بزرگوار ما، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بگوید نماز باطل به جا می‌ آورم قربه الی الله! وقتی که چند روز نماز باطل خواند، خودش می فهمد که عجب دیوانه‌ ای بوده و شکر باید بکند که الحمد الله دست از دیوانگی خودش برداشته. چند تا غسل باطل و چند تا وضوی باطل و نماز باطل! وقتی که فهمید نماز باطل شد باید بی‌ اعتنایی به خنّاس و یا لاابالی‌ گری در طهارت بکند. طولی نمی‌ کشد که خوب می‌ شود این بی‌ اعنایی به خنّاس خود ثواب دارد. این وظیفه‌ یک وسواس است. چه وسوسه فکری و چه وسوسه عملی. طولی نمی‌ کشد که خوب می‌ شود. من تقاضا دارم از وسواس‌ های فکری و عملی که حرف خدا را بشنوید و زیر پرچم شیطان نروید و شیطان را توی دهنش بزنید و مخالفت با این خنّاس بکنید.


پی نوشت: 
1) سوره نحل، آیات 99 و 100.
2) سوره رعد، آیه 11.