یه روز یه ترکه...

اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان...

خیلی شجاع بود، خیلی نترس...

یکّه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد.

جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد.

فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو...

برای این که ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم...

***

یه روز یه رشتیه...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد.

برای این که کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه.

اون قدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد...

***

یه روز یه لره بود، کریم خان زند...

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا جایی که امکان داشت از شدت عمل احتراز می کرد.

***

یه روز ما همه با هم بودیم...

ترک و رشتی و لر و اصفهانی و...

تا این که یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند

و قفل دوستی ما رو شکستند...

***

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم.

به همدیگه می خندیم.

و این جوری شادیم...

خیلی خوش می گذره!!!