چندروز پیش بود که جلو تلویزیون نشسته بودم و مشغول تماشای برنامه ای ........
 ناگهان طبق معمول شوکی وارد شده و وارد فضای جادوی تبلیغات شدیم !!

از آن جا که بسی مشعوف شده بودم از تبلیغات :') (شما برعکس بخوانید)
دقیق تر و عمیق تر از قبل نگاهی تحلیلی انداختم به تبلیغات در حال گذر از جلو چشمهایم !

چشمهاتان روز بد نبیند !

هر تبلیغ به مثابه تیری بود که در می رفت و کاخ تصورات ذهنی ما از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران را درب و داغان (داغون) می کرد !
البته تیر که چه عرض کنم؟موشکی بود برای خودش!
هی و هی برنج و چای بخرند نکند 5 نفر آن هم از یک خانواده !تاکید می کنم یک خانواده 5 خودرو فلان ملیونی ببرند !

یک جوری تعریف می کنند انگار که برنج و چای همه زندگی مردم شده یا شاید هم یک روغن با برند خاص تضمین کننده سلامتی تمام عمر شماست !

همه در خانه های آن چنانی هستند با فقط یک بچه یا اصلا بدون بچه
سر میزهای شام یا ناهار کدام غذا که دیده نمی شود !

زن ها هم که اصلا ابزار تبلیغی نشده اند در کشور من که مدافع حفظ حرمت زن و تکریم بانوان است
من جداَ نمی دانم سوسک کش و حشره کش چه نیازی به حضور یک زن کنارش دارد؟

آهنگ های مخصوص تن ماهی و برنج های گوناگون هم که هیچ!

بچه ات را که رها کنی جلو تلوزیون چنان استعداد رقصش شکوفا می شود که نگو !
من مانده ام کجای احکام غنا نوشته فرق است بین موسیقی که در وصف تن ماهی است و  آن که در وصف یک آدمی ست؟؟؟؟ :|


دروغ هم که هیچ اصلا حرفش رانزنید مگر داریم ؟
همه از کِرِم های مخصوص و کفش های مخصوص و کارد و بشقاب و کاسه و کوزه استفاده کرده اند و راضی اند و لبخند می زنند  اصلا هم مهم نیست که همین محصولاتی که همه را غرق رضایت کرده ، زده کمر فامیل بیچاره ما را له کرده است !!!!!!!

فکر کنم تا همینجا بس است !!!!! :

 فکر کنم عنقریب شما هم فشارتان بالا پایین شده و ناگهان مثل من دو دست خود را به طور ناخوداگاه بر فرق سرتان زده و آهی از درون برآرید که ......